ویدئو | منصور ضابطیان در «آپارات» میزبان ستارگان دوران مدرن می‌شود ویدئو | بخش هایی از گفتگوی جنجالی محمدحسین مهدویان با هوشنگ گلمکانی حادثه در تنکابن | یادی از مرحوم منوچهر حامدی خراسانی، بازیگر سینما و تلویزیون تمدید مهلت ارسال اثر به نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر به نام مادر | مروری بر مشهورترین مادر‌های سینمای پس از انقلاب اسلامی بومیان جزیره سی پی یو آموزش داستان نویسی | شکل مولکول‌های جهان (بخش اول) همه چیز درباره فیلم گلادیاتور ۲ + بازیگران و خلاصه داستان نقش‌آفرینی کیانو ریوز و جیم کری در یک فیلم کارگردان فیلم ۱۰۰ ثانیه‌ای ردپا: پیام انسانی، رمز موفقیت در جشنواره‌های جهانی است اسکار سینمای اسپانیا نامزدهای خود را معرفی کرد برج میلاد، کاخ چهل و سومین جشنواره فیلم فجر شد آمار فروش سینمای ایران در هفته گذشته (٢ دی ١۴٠٣) استوری رضا کیانیان در واکنش به بستری‌شدن محمدعلی موحد و آلودگی هوا + عکس صوت | دانلود آهنگ جدید بهرام پاییز با نام مادر + متن صفحه نخست روزنامه‌های کشور - یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳
سرخط خبرها

درباره نخستین کتاب فروشی مشهد که ۱۰۰ سال عمر دارد

  • کد خبر: ۱۹۷۵۳۵
  • ۰۹ آذر ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۲
  • ۵
درباره نخستین کتاب فروشی مشهد که ۱۰۰ سال عمر دارد
قدیمی‌ترین کتاب فروشی مشهد به عنوان یک عنصر هویتی فرهنگ مشهد جایی در پیرامون حرم مطهر رضوی، در یکی از معابر بافت سنتی شهر، واقع شده است.

به گزارش شهرآرانیوز قدیمی‌ترین کتاب فروشی مشهد حالا دیگر بیشتر نوشت افزارفروشی است! اوضاع اقتصادی و فرهنگی متأسفانه باعث کم کاری یا حتی تعطیلی شماری از فروشگاه‌های کتاب در کشور شده است، اما به هر حال نفس کشیدن «کتاب فروشی باستان» را باید و شاید که غنیمت بدانیم! این عنصر هویتی فرهنگ مشهد جایی در پیرامون حرم مطهر رضوی، در یکی از معابر بافت سنتی شهر، واقع شده است: خیابان آیت ا... خزعلی کنونی (خیابان شاهرضای پیشین).

در انتهای بازارچه سراب، دست راست، مغازه‌ای دیده می‌شود که تابلوی قدیمی سردر ورودی اش – که روی آن نوشته «کتاب فروشی باستان» - در کنج آن قرار گرفته است؛ به گونه‌ای که هم می‌شود گفت این ورودی رو به بازار سراب باز می‌شود و هم به خیابان خزعلی که این بازار را قطع می‌کند. کتاب فروشی مدنظر دور و بر یک سده از تاریخ معاصر مشهد را شاهد بوده است و خدا می‌داند چه بزرگانی از آنجا کتاب خریده اند. از همین رو شایسته است مسئولان شهر در رویکرد‌های فرهنگی خود، مثلا در نام گذاری معابر، از این عنصر هویتی مشهد غافل نشوند.

باستان در خاطرات شفیعی کدکنی

محمدرضا شفیعی کدکنی، ادیب و شاعر بلندآوازه خراسانی، که بخشی از زندگی اش را در همین شهر گذرانده است، خاطرات ارزشمندی از مشهد دارد. از جمله این خاطرات، یادی است که او از کتاب فروشی‌های مشهد در دهه‌های پیش از انقلاب می‌کند.

استاد شفیعی در دهه هشتاد طی مطلبی در «مجله بخارا» درباره کتاب فروشی باستان می‌نویسد: «از سمت بالاخیابان وقتی وارد خیابان شاهرضا می‌شدیم، در اول کوچه مسجد مقبل یا سراب (کوچه روبه روی آن به نام کوچه «تلفن خانه» مشهور بود و کانون نشر حقایق اسلامی هم در آنجا بود) کتاب فروشی «باستان» قرار داشت که خوشبختانه هنوز هم باقی است و از این نظر، بی گمان، قدیمی‌ترین کتاب فروشی مشهد است. کسانی که کتاب فروشی باستان را اکنون اداره‌ می‌کنند باید نسل سوم مرحوم پاسبان رضوی باشند که مؤسس و پایه گذار این کتاب فروشی بود.

من درباره کتاب فروشی باستان یکی از شیرین‌ترین خاطره‌های دوره کودکی ام را دارم و، چون در جای دیگری از آن سخن گفته ام در اینجا به تکرار آن نخواهم پرداخت، هر که خواهد به همان جا مراجعه کند. اما این کتاب فروشی باستان در مشهد چهل، پنجاه سال پیش، این امتیاز را بر تمام کتاب فروشی‌های مشهد داشت که زیر بار خرج کتاب‌های سنگین و پرخرج و دیرفروش‌ می‌رفت مثلا کتاب مصادر زوزنی یا تاریخ اسلام دکتر فیاض یا… به نظرم یکی از کتاب‌های پرحجم و نسبتا سنگین استاد سیدجلال الدین آشتیانی ــ شاید شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم ــ را هم نخستین بار، باستان چاپ کرد. اصلا در مشهدِ آن سال ها، ناشری که کتاب چاپ کند جز باستان وجود نداشت و هیچ کس از جوانان اهلِ ادب جرئت و سرمایه کتاب چاپ کردن نداشت. چند کتابی هم که چاپ شد بسیار استثنایی بود و اغلب به خرج مؤلف مانند: شوریده فریدون صلاحی یا زبان دل میرهادی ربّانی [..]»

چند نسل کار فرهنگی

مرحوم «عباسعلی پاسبان رضوی» این کتاب فروشی را سال ۱۳۰۵ و به روایتی در سال ۱۳۰۷ بنیاد گذاشت. بانی نخستین کتاب فروشی مستقر مشهد، دو سال پس از آغاز به کار مغازه اش با راه اندازی «انتشارات باستان» نام خود را به عنوان یکی از نخستین ناشران مشهدی نیز به ثبت رساند. در دهه‌های بعدی مغازه او تبدیل شد به پاتوق کتاب خوان‌ها و خریداران کتاب از سنین مختلف و جایگاه‌های گوناگون اجتماعی. سال ۱۳۵۷ با درگذشت عباسعلی پاسبان رضوی، اداره کتاب فروشی به پسرش زنده یاد جعفر پاسبان محول شد.

پس از چند سال و با افول رونق کتاب، مدیر جدید تصمیم گرفت فروش نوشت افزار را به پیشه اش بیفزاید که درآمد بهتری از فروش کتاب داشت. چنان که حسین رسولی، از کارکنان باستان تعریف می‌کند، یکی از افراد مطرحی که به این کتاب فروشی سر می‌زده است؛ مهدی اخوان ثالث، شاعر بزرگ ایران، بوده که در ظاهر دوستی‌ای هم با جعفر پاسبان داشته است. سال ۱۳۸۶ فرزند بانی باستان نیز جان به جان آفرین تسلیم کرد و اداره کتاب فروشی باستان به دوش نوه افتاد و او هم گرداندن آنجا را به یکی از کارکنان باسابقه شان سپرد.

حالا اداره این مکان هویتی مشهد با حسین رسولی است که نزدیک به چهار دهه سابقه کتاب فروشی و پاسخ گویی به مشتریان را دارد. در دهه‌های اخیر، هر چه گذشت از شمار کتاب‌های مغازه کاسته و بر نوشت افزار آن افزوده شد. امروز نیز اگرچه همچنان جایی از مغازه در اختیار کتاب هاست، دیگر آثار تاریخی و شعر و رمان از این دست در قفسه هایش به چشم نمی‌خورد و تنها مجلداتی به فروش می‌رسد که در آن نقطه از شهر متقاضی دارد؛ یعنی «قرآن» و «مفاتیح» و «اصول کافی» و «گناهان کبیره» و دیگر کتاب‌های مذهبی و دینی.

فروش، نشر، باستان، تمدن!

چنان که پیش از این گفته شد، انتشارات باستان نیز در کنار فروشگاه فعال بود و کتاب‌های قابل توجهی هم به چاپ رساند. در سال‌های پس از انقلاب اسلامی، جعفر پاسبان انتشارات تمدن را تأسیس کرد که جایگزین انتشاراتی پدرش شد. انتشارات باستان و تمدن کتاب‌های گوناگونی را نشر دادند که از کتاب‌های درسی مانند «شیمی» دبیرستان تا آثار ادبی و رمان را دربرمی گرفت. برخی از این کتاب‌ها عبارت است از: «مجمل فصیحی» به تصحیح محمود فرخ، «کشکول خنده» و «اشعار مشهدی» از اصغر میرخدیوی، «دیوان ابوالفرج رونی» به اهتمام محمود مهدوی دامغانی، کتاب‌های ژول ورن مانند «ماجرا‌های افریقا»، «قصر» فرانتس کافکا.

تخفیف به مشتری نوجوان

یکی از کتاب خوان‌ها و مشتریان شناخته شده کتاب فروشی‌های مشهد؛ محمود زمانی است. مرد بلندبالایی که از پیش از انقلاب وقتش را با رمان و شعر و تاریخ و دیگر موضوعاتی گذرانده که در صفحات کتاب‌ها جست وجو کرده است. او درباره کتاب فروشی باستان به شهرآرا می‌گوید: اول کتاب فروشی بود و بعد انقلاب لوازم تحریر هم داشت. من نوجوان بودم، اما ریش و سبیل داشتم و به خاطر شکل ریشم صاحب کتاب فروشی مرا پروفسور صدا می‌کرد. می‌گفت «پروفسور» برو بالا. یا «آقای خوره» صدایم می‌زد!

می‌گفت عجیب است یک نفر در این سن و سال هفته‌ای دو سه بار می‌آید اینجا! هر چه پول از پدر و مادر می‌گرفتم کتاب می‌خریدم. قیمت‌ها خیلی ارزان بود و به من تخفیف هم می‌دادند. دور تا دور طبقه بالا را پر از کتاب کرده بودند و قفسه‌ها تا وسط اتاق و جلو نرده‌ای می‌آمد که از لای آن می‌توانستی طبقه پایین را ببینی. بعد‌ها نرده برداشته شد.

برخی منابع:
مشهد و کتاب فروشی‌های پنجاه سال پیش»، محمدرضا شفیعی کدکنی، مجله فرهنگی و هنری بخارا، شماره ۷۰، فروردین-اردیبهشت ۱۳۸۸
بازی روزگار با «باستان»، خبرگزاری ایبنا، سه شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۹

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ایرانی
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۳۴ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۰
0
3
منم در سالهای قبل ۱۳۵۷ دانش اموز راهنمایی در کوچه مخابرات بودم و هر روز برای خرید کارت پستال حداقل ۱۰ دقیقه در کتاب فروشی باستان دنبال کارتهای زیبا بودم آخرین بار که به کتابفروشی باستان رفتم داخل مغازه خیلی تاریک و انباری از لوازم تحریر و کتابها جای مشتریها را گرفته بود . در اینجا از کتاب فروشی مروج که بین چهار طبقه قدیم و ایستگاه سراب در سمت چپ خیابان بود هم یادی بکنم آقای مروج خدا بیامرز خیلی ادم باصفائی بود و با مشتریها مثل میهمان محترمانه بدخورد میکرد بزرگ یا کوچک فرق نداشت یادشان بخیر
ب.س
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۰۳ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۰
0
4
گزارش ازقدیم ترین کتابفروشی مشهد یعنی کتابفروشی باستان خیلی جالب بود ! مارا به دوران جوانی بردکه دانشجوبودیم ومشتری کتاب !
خاکشور
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۲۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۰
0
1
هنرستان باهنر کوچه مخابرات بودیم خیلی این کتابفروشی رفت و آمد داشتیم یاد خوش ایام مدرسه بخیر
امیر
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۳۰ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۱
0
0
بنده این مقاله رو خوندم خیلی متاسف شدم.کاش اون دوران تمام نمی شد حالوهوای اون دوران که صحبتش می شود دل آدمی را به درد می آورد..غم انگیزبود
محمد کاظم پارسائی
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۱۴ - ۱۴۰۲/۰۹/۱۱
0
0
??بنام خدا?
یادش بخیر ، اکثر کتابها و لوازم تحریرم را از ایشان و کتابفروشی عرفانی نرسیده به چهارراه نادری (شهدا) تهیه میکردم ، خانه مان در محله میدان چهارباغ و مدرسه ام غزالی روبروی منزل آیت الله قمی بود. یادش بخیر موفق باشید????
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->